دیوان شمس دریاست، آرامش آن زیبا و هیجان آن فتنه انگیز است، مثل دریا پر از موج، پر از کف، پر از باد است. مثل دریا جلوه گاه رنگ های بدیع گوناگون است، سبز است، آبی است، بنفش است، نیلوفری است. مثل دریا آیینه آسمان و ستارگان و محل تجلی اشعة مهر و ماه و آفرینندة نقش های غروب است. مثل دریا از حرکت و حیات لبریز است و در زیر ظاهر صیقلی و آرام، دنیایی پر از تپش و پر از تلاش دارد.

دیوان شمس دیوان شعر نیست غوغای یک دریای متلاطم طوفانی است. دیوان شمس انعکاس یک روح غیر آرام و پر از هیجان و لبریز از شور و جذبه است. 

در دیوان شمس از گریه و زاری اثری نیست و اگر هم گاهی اسمی از گریه بیاید به مناسبت فراق یاری و شرح تأثر جان پر مهری است.

محبوب عشق می ورزد و دیوانه وار عشق می ورزد. روح او از عشق و امید لبریز است از این رو پیوسته از شادی و خنده دم می زند.

چون گل همه من خندم نز راه دهان تنها

زیرا که منم بی من با شاه جهان تنها

  عالم هستی جز پرتو تجلی ذات ازلی چیزی نیست پس همه چیز زیبا و همه چیز نشاط انگیز است. جز امید و خنده کاری برای ما نمی ماند زیرا از جمال ازلی جز زیبایی و خوبی انعکاسی نیست و از این رو در دیوان شمس فراوان است ابیات یا غزل هایی که از خنده می درخشد.

جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن

آن که آموخت مرا همچو شرر خندیدن

گر چه من خود ز عدم دل خوش و خندان زادم

عشق آموخت مرا شکل دگر خندیدن

 

 

http://nasour.net/1386.11.10/65.html


مشخصات

آخرین جستجو ها